سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























اینجا دنیای ماست پس....بیاتو..............

زندگی زیباست اما خودمون زشتش کردیم خودمون بودیم که از پشت به اینو اون خنجر زدیم خودمون بودیم که قلب ادمارو شکستیم .... میگیم حواسمون نبوده ...ولی خیلی خوب میدونید که حواسمون بودو شکستیم از قصد شکستیم ...تا نکنه که کسی به ما علاقمند شه...........وما به اون علاقه ای پیدانکنیم......خیلیا میگن دوستت داریم اما همش دروغه ؟؟ دروغ های شیرینی که همیشه بهم میگیم ولی اینقدر دروغامون رو دوشمون سنگینی میکنن که بعداز چند مدت وقتی بهم وابسته شدیم این دروغو فاش میکنیم وبعد مثل همیشه دلمون میشکنه پس یادمون باشه این خودمونیم که با زندگی واحساساته بقیه بازی میکنیم .........ازهمدیگه خسته میشیم ولی نمیگیم تا مباداکسی که دوسش داریم ناراحت شه ولی دریغ از این که اون این خستگی رو حس کرده ولی اینقدر بهت وابسته هس که نمیتونه ازت جداشه ولی تو..... بخاطر این وابستگی دلشو میشکنی و قلبشو به درد میاری وتنهاش میزاری؟؟حالا دوس دارم خدارو فریاد بزنم که چرا گذاشت خودمون بازندگی بازی کنیم؟خدایاااا؟؟؟؟؟؟

 


نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 9:19 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

آنچه مرا می کشاند تا بنویسم چندی بر این صفحه،همان حس بی زبانی زبان درازی چون من است...لابه لای این همه حرف و حدیث و قهقهه و سوت و کف ،وقتی یکم فکر می کنی میگی خب حالا کجام؟حالا کی کنارم نشسته؟زندگی گذر دقیقه هاست.امروز اینجایی ولی معلوم نیست فردا کجا باشی.امروز می خندی ولی معلوم نیست فردا بخندی.رسم ما آدمای کاغذی اینه که زندگیمونو دو هیچ باختیم به نفع کسی که حتی نمیدونیم با خودش چند چنده!وقتی از ته دل میگی آخیش تموم شد یه لحظه بعدش میگی  آخ دلم گرفت.

 


نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 8:56 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

چشماتو ببند...بستی؟به بهترینا فکر کن...

به هرچی دوست داری؛

به چیزی که دوست داری الان کنارت باشه... الان پیشت باشه... الان ماله تو باشه...الان تو دستات باشه...

فکر قشنگیه نه؟؟؟

حتما الان پیش خودت میگی ای کاش همه چی اینقدر ساده بود...

سادست...حتی ساده تر از اونی که فکر کنی...فقط باید تو بخوای...آره تو...

دلت نمیخواد چشماتو باز کنی و از رویات بیای بیرون میدونم..ولی بهتره چشماتو باز کنی؛یه کم همت کنی؛بلند شی؛شروع کنی...شروع کنی به رسیدن به رویاهات...یه کم تلاش میخواد و یه دنیا اعتقاد به این که همه چیز از آن توست


نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 8:49 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

وقتی شب میشه خیلی آروم پتو رو روی تنم میکشم. به سقف خیره میشم و مثل هر شب بهش فکر میکنم. به اینکه سهم من از اون،بودن فقط یک یاده و نگاهی به سقف. اینکه سهم من از محبتش حضورش بدون اجازه اون توی قلبمه . سهمم از عشقش اینه که هیچوقت نفهمه کی اونو دوست داره.
خودم کردم. میسوزم و میسازم...


نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 8:46 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

زندگی چیست؟مرگ دل های شکسته
زندگی چیست؟قفل درهایی که بستـه

 

زندگی چیست؟ جام زهــر قبل مرگـــم
زندگی چیست؟ آرزویــــی پـــــر ز دردم

زندگی چشمان تار بغض شب
زندگی معنای یک قـامت ز تب

زندگی ســـراب پر نشــانه ایست
زندگی هر دم مرگ فسانه ایست

زندگی راضی شدن به مردن است
زندگی با غــم زبـــانه خوردن است

زندگی در اوج بودن سوختن است
زندگی آب را به دانـه دوختن است

زندگی خنده به روی بی کسی است
زندگی هر رنگش حیلــه ، رنگـرزیست

زندگی دیوار به روی عاشقیست
زندگی پژمـــردن شقـایقی است

زندگی را مرگ معنــا می دهد
مرگی که مژده ، فردا می دهد

زندگی در دنیا یعنی بی هدف
سال ها بیهـــوده در پی صدف...


نوشته شده در سه شنبه 90/5/4ساعت 8:41 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

خدایا روزگارم را می بینی که چه بی صدا باید در خود بشکنم

 

می بینی که چه بی صدا باید اشک هایم را در بالشم فرو برم و خفه کنم.

تازه این اولین قدم است

چقدر تنهایم

آدم ها چقدر راحت همدیگر را نادیده می گیرند

وچقدر راحت وجود و احساس دیگری را له می کنند

خدایا مرا ببخش که گاهی تورا....

تنها امیدم برای این زندگی وجود توست

هرگز تنهایم مگذار.


نوشته شده در دوشنبه 90/5/3ساعت 12:3 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

کاش عاشقت نبودم!

 

دلم نمیخواد چیزی بنویسم .شاید تنها عنوان مطلب حکایت حرف های نگفته ام باشد!

 

دلم خیلی گرفته ،فکر بد نکنین!


نوشته شده در دوشنبه 90/5/3ساعت 12:0 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

دلم برایت تنگ شده ...

می خواهم آنقدر اشک بریزم ...

تا غبار فاصله از قلبم تمیز شود ...

 

زمانی که احساساتم رو برایت می گفتم ... شوخی شوخی از آن میگذشتی ...

امروز دلم گرفته ... بیشتر از دیروز ... حتی بیشتر از همیشه ...

نیستی ...

و تمام غصه های من بغض می شود ... بغضی که نمی شکند ... حتی با سنگینی نبودنت ...

نیستی و نوشته هایم یتیم مانده اند انگار ...

از حال دلم که نپرس ... آنرا که با خود بردی ... راستی حالش خوب است ؟؟؟

نیستی ...

و این حس های مجهول ... معادله ی زندگیم را به هم زده ... به جواب نمی رسد ...

نیستی ...

و من عجیب غریب شده ام ... حتی با تصویرم در آیینه ... نمی شناسدم ... نمی شناسمش ...

نیستی ...

و من دیگر من نیست ... تنها سایه ایست که از ترس نبودنت ... در خاطراتت محو میشود کم کم ...

 


نوشته شده در یکشنبه 90/5/2ساعت 3:18 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

سرتونودرد نیارم با اینکه دلم براش یه دنیاتنگه اما یه دنیاازادماش خستم ازازادمایی که میگن دوسسست داریم ولی یه دفعه مثل هوای مه الود

توی مه گم میشن وهیچ خبری ازشون نیست ........چراباید اینقدرخودخواه باشم چرااا؟؟؟؟؟؟؟؟...........وقتی بخاطر این غرورلعنتی

حاضرنیستم دیگه بهش اس ام اس بدم ..............اینجوری هم نمیدونم منتظرش باشم یافراموشش کنم یا ببخشمش یا بخاطر لبخندهایی که ازم

گرفت ازش انتقام بگیرم ........دیگه انگارمنوفراموش کرده دیگه دلش نمیخواد یه لحظه توزندگیش اسمم باشه .......ایناهمش حرفای منه منی

که هزارتا ارزو راپیش بینی کرده بودم تاعملیش کنم اماحالا وقتشه این هزارتا ارزو رو مثل همه ی ارزوهام به خاک بسپارم ..دلم مثل یه

بمب صدامیده قلبم تیکه تیکه شده هر تیکش داره یه جای بدنمو می سوزونه ......چشمام ازاشک ریختن مثل یه کاسه ی غم لبریز شده وقطره

 قطره داره ازچشمام میفته دقیقا مثل وقتی که ازچشمای کسی که دوسش دارم افتادم .......کسی که عاشق گل رز آبی بود کسی که دوست داشت

 نقاشی ها ش باهاش حرف بزنن کاش میتونست چهره ی غمگین منو نقاشی کنه کاش میشد قلبی که بهش عشق و محبت میدادتا یه ذره محبت

 ببینه رو نقاشی کنه .......کاش میفهمید چجوری عشقی که نسبت بهش داشتم زیر پاهاش له کرد .......ازاون روزاخیلی وقت نیست که میگذره

اما درست روزی که دیگه قرار نبود باهم باشیم بم گفت براش سخته ازکسایی که دوسشون داره جداشه اما نگفت خودش پیش قدم این جدایی

میشه وفراموش کردن کسی که عاشقش بود اینقدر براش اسونه ....ای زمونه چی بگم که از بی وفایی تو ته ته تهشی اگه نامرد ترین کس تو

 دنیا باشه تویی ......درسته که صدامو نمیشنوی اما هنوز صدای حرف زدنت تو ی گوشمه هنوز لبخند ت یادم نمیره ....بهم گفتی تا عمر دارم

فراموشت نمی کنم اما حتی برای ازیاد بردنم ازم اجازه نگرفتی کاش میشنید صدامو صدایی که از بغض توی گلوش نمیتونه بخنده کسی که

بخاطرت حاضر بود هر کاری بکنه ....به قول خودش که خیللللییییی دوسسسسستشششش دارم همیشه میگفت هی جوجه گار ......ببین بااینکه

 صدامو نمیشنوی ولی تورو خدا بم بگو چیکار کنم که از فکرت بیرون بیام یا فراموشم کن و بم یاد بده فراموشت کنم یا واسه ی همیشه برگرد

بااینکه قلب مهربونی داری ولی اتنظار این همه غم وتنهایی رو نداشتم چون با حرفا ت منوبه خودد وابسته کردی اینقدر که میتونم بگم دارم

بدون تو دیونه میشم..........الان 23روزه ازش خبری ندارم ای کاش این غرور لعنتی دست از سرم برمیداشت و بهش زنگ میزدم وای کاش

 اون هیچ وقت ازروی ترحم بهم نمی گفت دوسست دارم

 


نوشته شده در جمعه 90/4/31ساعت 7:35 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

خسته شدم ازاین همه گفتن کاش کاش...... از تبسم های زورکی...... ازاین دلتنگی های الکی وقتی هیچ کس دلتنگت نیس.....ازادمای 2رو .............ازاین همه دروغ......ازاین بغض توگلوم .......ازدلسنگ بودن ادما واگریک عمر بگویم کاش بازهم باید گفت کاش .........................خسته شدم از خودم از دلتنگیام از ارزوهام از نفس کشیدن از شبایی که همش تو تاریکی بیدارم از ساکنین زمین از دنیایی که همه به هم دروغ میگن ...........................ازوقتی تهاشدم .... از وقتی دوستام بم میگن فرامووشش کن ......... ازوقتی فراموش شدم........ خستم ازچشمای خودم ................ازقلبی که شکسته..... ازنگاهی که سرد شده ازاین همه دروغ قشنگ که بم گفت خستم....................از خواستن های الکی .............................اخه تاکی؟....................................دیگه امیدی ندارم.......................دنیای من عادت کرده به تنها بودن........................دوستای من......................این بود دل من پرازاشک آه.......

گاهی، فقط گاهی فکر میکنم تمامش یک سوء تفاهم است؛

 

آن خنده ها، دستهای در هم گره کرده، نگاه های گرم..

دستهایم را می گیرد و می خندد…

بعد هر چه فکر میکنم یادم نمی آید به چه فکر میکردم!


نوشته شده در جمعه 90/4/31ساعت 1:56 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9      >