سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























اینجا دنیای ماست پس....بیاتو..............

چرا باید به جای اسم قشنگت سه تا نقطه بزارم؟؟؟
 
می بینی سکوتم را!
 
می بینی درماندگی ام را؟!


می بینی نداشتنت چه بر سر فریاد خاموشم آورده است؟!
می بینی؟!...
دیگر شانه هایم تاب تحمل خستگی هایم را ندارد.

دیگر حتی حسرت باران هم نمی تواند حسرت نداشتن تو را کم کند.

دیگر آنقدر بغضم سنگین شده است که توان گریستنم نیست.
girl-and-rain-dark-1.jpg


نوشته شده در یکشنبه 90/5/30ساعت 12:27 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

واقعا چرا................؟!! کاش این فرصت پیش بیاد تا ازت بپرسم که چیکار کردی بامن!!

 

یا داری هنوزم چیکار می کنی!! که من لحظه به لحظه نتونستم از فکر کردن به تو بیرون بیام!!

 

ای کاش زمان برمی گشت به اون روزهایی که با اشتیاق از من و خودت می گفتی و من چقدر .........

 

آخ....چی بگم!!! میدونم میدونم مهربونم همش تقصیره خودم بود..

این من بودم 

 

 که نتونستم منطقی برخورد کنم...

 

آره میدونم خیلی احساس گذاشتم تو اون شبهاااا...و ای کاش نمی ذاشتم شاید دلیلش این بود!!

 

شاید ....بهتره نگم...تو که نیستی....تو که نمی خونی ....ولی .....

Alone_by_Charmaine2.jpg


نوشته شده در یکشنبه 90/5/30ساعت 12:24 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

دلم گرفته...

به اندازه تمام خنده های خام کودکی...

دلم گرفته...

به اندازه تمام انتظارهای نبودنت......

نیستی...این کلمه را بارها و بارها تکرار کردم

بلکه برایم عادی شود...نبودنت را می گویم

اما ....

مگر می شود عادت کرد به نبودن تمام بودن ها؟!؟!؟

مگر می شود تحمل کرد نبودنت را؟

ساده بگویم....

گم شدم...

وقتی گم شدی!!!

اشک هایم را نمی بارم تا.....نگریمت....

آه...

دلتنگی‌های من گاهی جنس اشک می‌شود، گاهی جنس بغض، گاهی

 جنس سکوتهای طولانی‌ای که در لحظه‌های بدون هق‌هق کش می‌آید...

در سنگینی این هوای گرفته................

دلتنگم و تردید شعله میکشد در جانم...

دلتنگم و راه انگار گم شده باز،

 دلتنگم و تورا کم دارم ...

 

چه می دانم، دلتنگ حضور لحظه لحظه تو...

خواستم بگویم خاموشی قلمم نشانه خاموشی دلم نیست....

 فریادت می زند این روزها

می شنوی؟؟؟

109650.jpg&ei=akbqS_79OtKJ_gaZ-cDrCg&sa=X&oi=image_landing_page_redirect&ct=legacy&usg=AFQjCNHX75TI_Qub6X8wXE0naQch8XPt8g


نوشته شده در شنبه 90/5/29ساعت 11:46 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

سلام مرسی از نظرات قشنگتون

اگه میشه برای کسی دعا کنید اون شاید بادعای شما شفا پیدا کنه .......ازتون خواهش میکنم ...............؟؟؟؟؟ 


نوشته شده در شنبه 90/5/29ساعت 11:31 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

.............

 
260vlfb.jpg


نوشته شده در شنبه 90/5/29ساعت 1:24 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ... به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و ... اینقدر می باره تا آبی شه ... ‌آفتابی شه ...!!! کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده

 


نوشته شده در شنبه 90/5/29ساعت 1:17 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |


نوشته شده در پنج شنبه 90/5/27ساعت 7:34 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

اینقدر دوستیه منواون سرد شده که سردیشو باتمام وجود احساس میکنم انگار قلبم یخ زده از

 سردیه صداش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ازغمی که داره اونو میسوزونه؟؟؟؟؟؟؟؟من ازدوستت دارم های

 سرد بیزارم آه.........که از سردیه قلبم خستم ازقلبی که هرروز سرد تر میشه اینقدر که از

سردیش تمام بدنم یخزده  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟من  خوده خودشو میخوام  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟قلبش اینقدر

 سرد شده که داره یخ میزنه کاش نخ وسوزن های محبتم  قلبمشومیدوخت؟؟؟؟؟؟چه زود

 قلبم شکست بدون اینکه دلیلی داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟چه زود گذشت ؟؟چه زود غم اود

 توصدات؟؟؟؟؟؟چه زود سرد شد اون همه دوست داشتن هات ولی تورو اندازه ی تمام

اشکهایم واشکهایت دوست دارم وحاضرم تمام شادی هایم را از دست بدهم وتورو با اون

لبخند های قدیمی ببینم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟بازهم دوستت دارم .............چرا خوشحال نیستی

 ؟؟؟؟؟؟؟؟حاضرم تمام دنیارا فدای یک لبخندت کنم؟



نوشته شده در سه شنبه 90/5/25ساعت 7:41 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

از من نپرس چقدر دوستت دارم

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

 

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

 

مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

 

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

 

بگو معنی تمرین چیست ؟

 

بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

 

بریدن از خودم را ؟

 


نوشته شده در دوشنبه 90/5/24ساعت 10:21 صبح توسط غزال| نظرات ( ) |

ای .....خداااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دلم برات تنگ شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای..... خدا دلم براش

 

تنگ شده....................وقتی بهت نیازه تو تنهایی نیستی درست

مثل اون که وقتی احساس تنهایی 

 

 میکردم تنهام گذاشت ..ای بابا شاید ازم خسته شده طوری

 نیست ...............میسپارمش دست

 

خدا........خدایا اگه دل منو شکسته ازت میخوام دلشو نشکنی ....

خدایا طوری نیست شاید از بامن بودن

 

 خسته شده باشه اون از من خیلی فاصله گرفته.......

اینقدر که دیگه اون یااون عوض شده یامن

 

نمیشناسمش یا ازم متنفره............خدایا چیه مگه دروغ میگم .......

این همه بش اعتمادکردم ولی تنهام

 

 گذاشت .......نمیگم نامرده چون تنهاخطایی که کرد دلمو شکست ..........

.باشه اشکال نداره .مگه دیگه

 

 قلب من ارزشی هم داره که شکستنش جرم باشه؟؟؟

؟؟؟نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در یکشنبه 90/5/23ساعت 8:40 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |

   1   2   3   4      >