اینجا دنیای ماست پس....بیاتو..............
تا کی سکوت کنم دربرار این همه تنهایی ؟؟؟؟؟؟این تنهایی را باکی پرکنم؟؟؟؟؟؟من اینجا تنهام چون خودم خواستم .........به بهترین دوستم پشت کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چون انتقام افتاده به جونم مثل یه خوره داره روحمو میخوره ولی هرچی فکرمیکنم نمیدونم باید ازکجا شروع کنم وقتی هیچکس رو ندارم از همه گذشتم و کسی رو ندارم ازش انتقام بگیرم .......اخه ازکی انتقام بگیرم از خودم؟؟؟؟؟؟دیگه از کلمه ی دوست داشتن و دوستت دارم عاشقتم متنفرم...اخه تاکی دروغ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا تاکی باید خودمو تحمل کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمی دونم این زندگی تاکی میخواد بامن بازی کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خدایاااااااااااااااااااااااااااااا غلط کردم پامو تواین دنیا گذاشتم ؟؟؟؟؟؟وایساااااااااااا میخوام پیاده شم ................بین ماها با کسایی که دوسشون داشتیم یه دیوار بزرگ هس که این دیوار هروز بزرگتر میشه و ما همدیگرو کمتر میبینیم اصلا دوس ندارم تواین تودنیا باشم .................خوشبحال اونا که خدا دوسشون داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من که دوست داشتنی نمیبینم ؟؟؟ اگه قرار باشه از کسی انتقام بگیرم از خودمه چون نمی تونم دل بکنم از دوستام کسایی که دوسشون دارم.........