سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























اینجا دنیای ماست پس....بیاتو..............

خواستم تا بار دیگر چیزی بنویسم
 
اما نه قلم نوشت و نه کاغذ نوشته هایم را روی خود حک کرد
 
چرا که هر دو دانستندکه باید دوباره شرح و حال غم مرا بنویسند
 
قلم در دستانم شکست وکاغذ ها به هوا رفتند
افکارم به هم ریخت و چشمانم با بارش اشکهایش که پر از درد درون بود
 
ارمغان تازه ای به گو نه هایم بخشید
 
اما در خیال خود همیشه این رویا را می پروراندم
 
که دوستت دارم
 
اما من ساده دل به عشق تو داده بودم و همیشه با یاد نگاهت زندگی می کردم
 
ولی همین را بدان که عشق داستان است
و من در این عشق بازیچه ای برای تو بیش نبودم
 
نفرین بر این عشق و نفرین به بودن

نوشته شده در دوشنبه 90/5/10ساعت 4:2 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |