سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























اینجا دنیای ماست پس....بیاتو..............

باز خودمو گم کردم تو نقطه چین باید ها.... تو ترس حرف های اجباریه گفته نشده... تویه سلامی که میدونم معنی داره و من معنیشو نمیدونم... تو دروغ های تکراری که گفتنشون راحته... اما دلم رو به چه سادگی میشکنن.... توی اون نفس نفس زدن ها ی زیره بارون... توی همه ی ضده حالا... توی چشم انتظاریا... توی خدارو صدا صدا کردن و جوابی نشنیدن ها....خودم رو گم کردم....

 

هی دوره خودم میچرخم تا که راهه نجاتی پیدا کنم... اما نه....! مثله اینکه زندگی توی همین گم شدن ها خلاصه شده!!! انگار تور همین دایره ی تاریک به دنیا اومدم... انگار که همینجا میمیرم.... راستی! تو چراغ داری بهم غرض بدی؟!!! اینجا زیادی تاریکه!!! موقع یه نوشتن گاهی دستم خط میخوره...گاهی دوتا احساسم موقع ی نوشتن با هم غاطی میشه و یه چیزی میشه که من نمیشناسمش.... مثله الآن....

.

.

.

دفتره خاطراتم رو باز کردم... اومدم که یه چیزی بنویسم... اما فقط دفتر رو نگاه کردم... بعد از 4-3 دقیقه نوشتم :امروز هم عینه دیروز....

دیروز  هم نوشته بودم: عین دیروز!!!!
امروز همون فرداست!!! با این تفاوت که نقشه نا امیدی رویه اون پر رنگ تره!!! بر عکسه تو که هر روز تو خاطرم کم رنگ تر میشی...مثله امروز

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/5ساعت 11:33 عصر توسط غزال| نظرات ( ) |